يازده ماهگى
عشقم نفسم اميدم، امروز يازده ماهه شدى و ديگه دارى كم كم به يكسالگى ميرسى. عسلم حسابى شيطون شدى و خيلى موقع ها من و بابا رو كلى خسته ميكنى ، يه بند ميگى إه إه عاشق كليد پيريزهاى خونمونى و تا غافل ميشيم ازت ميرى سراغشون دندون ٥و٦ تقريبا با هم نيش زدن و كلى سر اين دندونها اذيت شدى نفسم راستى مامان عصمت هم بعد از يك ماه نبودن پنج شنبه از پاريس برميگرده آخ جووووون سوغاتى البته راستش رو بگم خيلى دلم غم داشت اين مدت آخه مامان عصمت اولين بار بود كه بدون بابا داوود ميرفت اونجا و كلى اونجا هم غصه خورده بود چون خاطراتش تازه شده بود جاى بابا داوود خيلى تو زندگيمون خاليه پسرم حتما از جوانمرديهاى بابام واست زياد صحبت خواهم كرد ميبوسمت نازنينم ...
نویسنده :
مامان الهام
21:24