هويادهوياد، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

هوياد اميد زنگيمون

مهمون كوچولوها

آش جون مامان ديروز دوستاى هم سن نى نى سايتيت اومدن خونمون و خونه ما رو با اومدنشون نورانى كردن، ماشالله يكى از يكى ماه تر و مامان هاشون هم يكى از يكى خانم تر. شما هم سنگ تمام گذاشتى و پسر گلى بودى عشقم و با لبخندات از مهمون هامون پذيرايى كردى و روز خيلى خوبى بود. دوستات ارشان جون پسر خاله پارميس و آرتين جون پسر خاله سولين و پارسا جون پسر خاله مهرآسا بودند. عشقم اميدوارم كه دوستيتون همراه با سلامتى همتون توام باشه. عكساتون هم توى ادامه مطلب ميذارم عشقم ...
13 دی 1391

واكسن چهارماهگى

عسيسم ديروز ١٦ آذر رفتيم واسه واكسن چهارماهگيت گل نازم ماشالله و هزار ماشالله كه كمتر از يك دقيقه گريه كردى منم كه اومدم پيشت يه خورده تعريف كردى با اون زبون خوشممزت و من حسابى هلاكت شدم بعد با بابايى آورديمت از اتاق بيرون آخه منكه شهامت ندارم موقع آمپول زدنت پيشت باشم خلاصه از اتاق كه اومديم بيرون با خانم منشى غش غش ميخنديدى كه خانمه ميگفت ماشالله اين واكسن خورده و اينقدر خوش اخلاقه ؟ گفتم اين جوجه طلاى ما بس كه درد تحمل كرده بود الان اينجور آرومه الهى من فداش بشم اين عسلمو. شب هم خدا رو شكر تب نكردى و حالت ماشالله خوب بود عكسهاى روز واكسنت هم تو ادامه مطلب ميذارم واست خوشمل مامان. مامان جون من و بابا هر روز بابت وجود نازنين تو خدا رو شكر...
19 آذر 1391

كارهايى كه تا حالا انجام ميدى

عسلم الان كه خوابى ميتونم واست بنويسم گلكم ديروز برديمت دكتر كه ماشالله وزنت ٧/٣٠٠ شده و قدت ٦٠/٥ كه خدا رو شكر سالم هستى عزيز مامان اگه از خوابت بگم كه خيلى خوب نمي خوابى و زود زود بيدار ميشى، خوراكت اما خوبه ماشالله البته تازگيها كمتر ميخورى، دو هفته اى هست كه هى حرف ميزنى آغون ميگى و ميگى ماء وقتى هم باهات حرف ميزنم تو هم سعى ميكنى اداى لباى مامان رو در بيارى كه من و بابا عاشق اين كارتيم آخه خيلى بانمك ميشى گلم. عزيزم يه چيزى كه هستش و ما رو خيلى ناراحت ميكنه حساس بودنت به صداهاست، خيلى حساسيت به پخ دارى و انقدر شكه ميشى كه جيغ ميكشى و گريه ميكنى، آخه مامانى ماشالله تو اصلا گريه نميكنى اما تا دلت بخواد نق و غر ميزنى. به كتاب خيلى علاقه ...
19 آذر 1391

اولين قهقهه

سلام مامى جون پسر نازنينم چند روز پيش ١١ آذرماه كه شما سه ماه و ٢٥ روزت بود واسه اولين بار با بابايى بازى مي كردى كه شروع كردى به قهقهه زدن با صداى بلند، اينقدر خنده هات قشنگ بود كه حد نداره مامان فداى صداى قشنگت بشه عزيز دلم راستى ديروز هم يه كار جديدت اين بود كه جيغ زدن رو ياد گرفته بودى و همش جيغ ميزدى آخه عسلم گلوت درد ميگيره اينقدر جيغ ميزنى. مامان بوست ميكنم تا بعدا و كاراى جديد ديگه اى كه انجام ميدى و بيام واست بنويسم ...
19 آذر 1391

دل نوشته

چشماى بسته ى تو رو با بوسه بازش ميكنم قلب شكسته ى تو رو خودم نوازش ميكنم نميذارم تنگ غروب دلت بگيره از كسى تا وقتى من كنارتم به هرچى ميخواى ميرسى خودم بقل ميگيرمت پر ميشم از عطر تنت كاشكى تو هم بفهمى كه ميميرم از نبودنت خودم براى تو شبا بهونه هات و ميشمرم جاى تو گريه ميكنم جاى تو غصه ميخورم هرچى كه دوست دارى بگو حرفاى قلبتو بزن دلخوشيهات مال خودت درد دلات براى من من واسه داشتن تو قيد يه دنيا رو زدم كاشكى ازم چيزى بخواى تا به تو دنيام و بدم خودم بقل ميگيرمت پر ميشم از عطر تنت كاشكى تو هم بفهمى كه ميميرم از نبودنت خودم براى تو شبا بهونه هات و مي...
29 آبان 1391

ديدار دوستان

عزيزم ديروز واسه اولين بار دوستاى گل هم سن خودت رو ديدى عكسها و مطالب باشه بعدا گلم آخه ديشب سنگ تمام گذاشتى و همش ممش خوردى نذاشتى مامان بخوابه ...
29 آبان 1391