هويادهوياد، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

هوياد اميد زنگيمون

عيدى هاى شاه شاهان من

اولين عيديت رو مامان عصمت داد البته با انتخاب خودت يه صفحه موزيكال كه عكسش رو برات ميذارم عیدی بعدی هم دایی ممی ١٠٠ هزار تومن بابا جون ٦٠٠ هزار تومن و مامان فتا یه ربع سکه  عمه شوکت ٥٠ هزار تومن  خاله پری یه سکه و ٥٠ هزار تومن  خاله فرزانه ٥٠ هزار تومن خاله مریم یه اسباب بازی تولو      عمه فرزانه و عمو شهريار ٢٠٠ هزار تومن عمه رابعه و عمو شاهين ٢٠٠ هزار تومن و يه اسباب بازى خوشگل ايليا جون عمه زيبا ١٠٠ هزار تومن ...
30 تير 1392

اولين سفر با گلمون

عزيزم اولين سفر زندگيتو همراه من و بابا و دايى محمد و مامان عصمت و عمه زيبا(عمه مامانى) و فرنوش و نيوشا و عمو منوچهر رفتيم دهكده ساحلي نزديك بندرانزلى قايق سوارى كرديم و حسابى خوش گذرونديم يه چيز جالب كه هنگام قايق سوارى من همش نگران تو بودم و تو توى بغل بابايى خوابت برده بود  عزيزم عكسها رو هم برات ميذارم بووووووووس گلكم ...
7 تير 1392

مرواريداى خوشمل

عشقم، عزيزم، نور چشمم بالاخره مرواريداى خوشملت خودشون رو شنبه ٥ اسفندماه نشون دادن عزيزم و كلى با بابايى ذوق كرديم و رفتيم دبنهامز كلى واست لباس كادو خريديم و خوشحال شديم عشقم البته يه اسباب بازى هم حتما واست ميگيريم و البته امروز قراره ببريمت آتليه عكس بگيريم. عشقم كلى هم همه ذوق كردن، عمه فرزانه و عمو شهريار يه دستگاه هواساز كادو برات گرفتن، بابا جون و مامان فتا يه ربع سكه بهت دادن، مامان عصمت هم ٢٠٠٠٠٠ تومن و يه اسباب بازى واست گرفتن . ...
5 تير 1392

وروجك خوشگل من

الان كه دارم واست مينويسم توى اتاقت پيشت نشستم آخه تازگى ها دوست دارى كنارت باشيم و تو هم بازى كنى، البته بازى كه نه يه جورايى از در و ديوار اتاقت بالا برى. ديروز توى اتاقت بازى ميكردى كه شنيدم صداى گريه ات داره مياد اومدم سراغت تو هم از درگاه در داشتى ميومدى بيرون كه نشستى با دستات كتاب موزيكالت رو نشون دادى و با اون زبون خوشگلت هى ميگفتى جى جى جى جى جى جى البته صداى كتابت رو شنيده بودم و فهميدم منظورت چيه كتابت صداى قطار داره كه زياد واست جالب نيست وااااااى كه نميدونى چه حالى شدم دلم واست ضعف رفت بغلت كردم و بوسه بارونت كردم مثل هميشه. امروز هم پاى لپ تاپ بابايى بودم و هى صدام ميكردى ماما منم ميگفتم جانم اما نميومدى كنارم خلاصه اومدم پي...
5 تير 1392

نه ماهگى آلوچه و برنده شدن توى مسابقه آتليه

عزيزم امروز ١٦ ارديبهشت و شما وارد نه ماهگى شدى و همينطور توى اولين مسابقه زندگيت هم اول شدى البته كه تو هميشه واسه ما اولى عزيز دلم عشقم اميدم نميدونى چقدر من و بابايى دوست داريم عاشقتيم تمام لحظه هامون با تو پر شده عزيزم ...
4 تير 1392

خوشگلم ده ماه و چند روزه شده

عزيز دلم، نفسم، ماشالله اينقدر شيطون شدى كه به مامان فرصت اينكه وبلاگت رو به روز كنه نميدى. خوشگل مامان يكى از كاراى بامزه ات كه عاشقشم اينه كه مثل همسترها عاشق راه آب آشپزخونه و حمامى وقتى عصبانى ميشى باز هم مثل همسترها دستات رو ميمالى به هم و ميكشى به صورتت كه عاشششششششششق اين كاراتم با حنجره كوچولوت صداهاى زيادى در ميارى به قول بابايى از زيرترين نت تا بم ترين نت موهات رو كوتاه كرديم واسه خودت يه پسر بچه خوشگل شدى عشقم خيلى اجتماعى هستى و واسه همه حتى توى خيابون ذوق ميكنى چهارتا دندون خوشمل سفيد دارى وقتى پى پى ميكنى هر جا باشى مياى پيش من قربون هوشت برم ماما - بابا - دد - آبه - به به - من من - عمه - جى جى ( اسباب بازى ) ميگى دست دسى ميك...
3 تير 1392

ده ماهگى آلوچه

نفس مامان مباركه ده ماهه شدى عشقم چهار دست و پا ميرى عسلكم، مامان و بابا و به به و ده ده و آبه ميگى خوشگلم دست دستى ميكنى، ناناى ميكنى، وقتى هم ميخواى گريه كنى سرت رو با دستات ميگيرى و رو زانوهات ميذارى عسلكم، نور چشمم. جاى دستاى خوشگلت همه جا هست عشقم، وقتى بابا توى اتاقش ساز ميزنه پشت در اتاق بابايى ميرى و در ميزنى نانازم وقتى ميگى مامان هلاك ميشم از عشقت. عزيزم اينقدر دوست دارم كه حد نداره، هر روز از خدا ميخوام كه سلامت باشى مامان و شادي كردنت و بزرگ شدنت رو ببينم برگ گلم عاشقتم يكى يه دونه مامان عاشق حمام يا به زبون خودت شوشو هستى و عاشق دنده و فرمون ماشين ...
3 تير 1392