سوغاتى
عزيزم مامان عصمت برگشتن و كلى واسمون سوغاتى آوردن. قرار بود ما بريم فرودگاه اما اون شب توى ناز نازى ساعت ٨:٤٥ خوابيدى و هر كارى كردم بيدار نشدى ما هم نتونستيم بريم فرودگاه منم خيلى غصه خوردم اما كلى دلم واسه ماميم تنگ شده بود و خواب توى موش باعث شد ١٥ ساعت ديرتر مامانم رو ببينم تو اين مدت كه مامانم نبودن كلى دلم واسش تنگ شده بود الهى من فداش بشم كه واقعا مامان نمونه اى هستش و لنگه اش تو دنيا نيست خيلى خوش قلب و مهربونه حالا خودت بزرگ ميشى ميفهمى. عكسهاى سوغاتى هات رو ميذارم برات راستى دو دست از لباسها رو خاله اشرف دوست بابا رضا و خاله ارمغان فرستادن اون شلوار جين ها با تيشرت هاش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی